در قسمت قبل به ارزش شناخت جهان بینی در ادبیات پرداختیم و گذاری بر دروازه ی ورود به اندیشه های ملامحسن زدیم.اما در این قسمت مبحث عشق در اندیشه ی ملامحسن را با توجه به آثار وی بررسی میکنیم و مطلوب نیز آنست که سبب خدادوستی وی را بیابیم و سپس به بحث گسترده ی خداوند در اشعار ملامحسن بپردازیم.
ابتدا به امر بر طبق نیاز درکی و تعریفی از عشق و تفاوت های آن ارائه خواهیم داد که مراتب بحث را به آسانی حلاجی کند و موجب تسهیل در گفتار شویم.
عشق به تنهایی و در مقام واژه در زمره ی احساسات نهادینه ی فطری،جایگاهی ندارد.اگر مقام فطرت انسان را در بحث انسان شناسی و حواس نهادینه ی بشری مورد استناد قرار بدهیم میتوان گفت که انسان در بالاترین سطح حواس خویش به "محبت" و در پست ترین حالت به "شرارت" میرسد.پس محبت بعنوان یک حقیقت فطری مورد تایید فطرت انسان است و یکی از صفات آشکار و بارز زندگی بشری نیز میباشد.همچنین اگر بخواهیم گواهی بر این مدعی بگیریم،با رجوع به متون دینی و فلسفی به شواهد بسار برسیم.والاترین،منورترین،ارزشمند ترین و معتبرترین منبع ما اهل دین،قرآن مجید و سخن حق تعالی است.که به کرات واژه ی "حب" در آن دیده میشود.اما ماجرای عشق نیز دقیقا به موازات همین "حب" رقم میخورد که حتی در صورت عکس آن نفرت نیز ریشه در شرارت دارد.تمامی حواس دنیا در صورت پایه و بنایی خود زمینه ساز احساسات تفضیلی هستند.عشق نیز از این قضیه مستثنی نیست،اگر محبت را بعنوان حقیقت در نظر بگیریم عشق را میتوانیم یک صورت متجلی از محبت انسانی در بگیریم.این عشق همان تعاریف مرسوم محبت را دارد اما در شاخه های این احساس نیز استثنائاتی وجود دارد که به تفصیل در ادامه عرض خواهیم کرد.
ابتدا به امر تعریفی ازعشق ارائه میکنیم که آن را میتوان محتوای واژه " اشد حب" یا محبت بسیار در نظر گرفت که یک انسان ورای محبت عام به درک از خصوصیت های انسانی،معنوی و گاه طبیعی میرسد که بر حسب جمال و یا ویژگی های اجمل فرد یا شی و در صورتی متعالی در یک ذات کل میرسد که آن را مقدم بر تمام حوادث عالم و نقطه ی مرکزی هستی میداند.به زبانی ساده تر هر انسان میتواند در تقسیمات محبتی خویش یک ارجعیت خاص بر سایرین قائل شود.در تقسیم بندی عشق،دو صورت را ذکر کرده اند.مجازی و حقیقی.اما صورتی دیگر در نیز در عشق موجود است تحت عنوان عشق طبیعی.در این مقاله به تببین تقسیمات میپردازیم تا که با درکی از انواع عشق به آسانی بتوانیم پرده از راز عارفان برداریم.
عشق حقیقی و عشق مجازی به طور مستقیم به ذات و نفس متعلق است.در مقام عشق حقیقی باید گفت آنگاه که انسان هستی را به مثابه پرگاری ببیند که دایره ای به وسعت خلقت رسم میکند،خداوند نقطه ی مرکزی و قادر به چرخش این پرگار است.انسان در این دایره به هر سو نظر کند مایل به مرکز دایره است.در واقع عشق حقیقی,عشق به خداوند است.این عشق تقسیماتی دارد که میتوان در جنس این حقیقت گنجاند.بعنوان مثال پرسش این است که آیا جنس این غشق از نظیر رابطه ی عبد ومعبود است یا که عاشق و معشوق؟ که خود بحث مفصلی است که در خلال ابیات عرفای مورد بررسی،به آن خواهیم پرداخت.
عشق مجازی متعلق به نفس است.یعنی یک انسانی به انسان دیگر مهر میورزد.این مهر در بخشی تمایلات نفسانی و در بخشی دیگر بحث هایی نظیر محبت درونی را در بر میگیرد.صورت این عشق از نگاه عرفا در نهایت غایتی حقیقی و الهی پیدا میکند.بگذارید تاملی بر این مسئله داشته باشیم.وصال و فراق محبوب هر دو صورتی به خداوند.آنکه از وصال محبوبش شادمان است،شکرگزار است و در حالت عکس آنکه از فراق محبوب نیز نالان است،به عبادت از وجود او وصال میخواهد.
عشق طبیعی نیز تمام صفات محبت را دارد جز آنکه جنسیت و ماهیت در او از مقدمات نیست و از مقارنات است.عشق به طبیعت،عشق به مطالعه و.. از این دست عشق قرار میگیرند.