برگی از تاریخ مفقودی کاشان؛ روزی که شعربافان را به کار اجباری بردند

برگی از تاریخ مفقودی کاشان؛  روزی که شعربافان را به کار اجباری بردند

پدر بزرگ خاطرات زیادی از دوران جوانی به یاد دارد. بیشتر آنها به دوران سربازی وسربازگیری یا بقول خودش اجباری رضاشاه باز می گردد. برشی از دوران پرتلاطم کشور که جنگ جهانی دوم و اشغال ایران بدست قوای متفقین، سرامد آن است. اما پدر بزرگ یک اجباری دیگر نیز به یاد دارد. سربازگیری نه برای امور نظامی بلکه برای نبرد در جبهه کار و صنعت.
 اتفاقی که نه در سراسر کشور بلکه تنها در کاشان بوقوع پیوست. تلاشی برای صنعتی کردن کشور. آن هم با قوای قهریه از نوع رضاخانی اش. قشون گیری نیروی کار که از بد روزگار با همکاری آلمان نازی صورت می گرفت. 
آنچه در ذیل به شرح آن پرداخته می شود برگ مفقودی از تاریخ کاشان است که از زبان یک شاهد عینی بیان می گردد. روایتی از تاریخ کاشان که متاسفانه در هیچ کتابخانه و رسانه مکتوبی (حداقل توسط ما)یافت نگردیده است. از خوانندگان فهیم استدعا داریم چنانچه اسناد گویاتری در این زمینه دارند،ما را از راهنمایی خود محروم نسازند.
از شواهدی همچون سن و سال پدربزرگ (اگر درست بگوید.!)ماجرا به سال 1310 خورشیدی باز می گردد. اما خودش می گوید: من از تاریخ دقیقش اطلاعی ندارم. فقط می دانم سنم زیر 20 سال بود که گزمه های رضاخان مثل مور و ملخ به داخل شعرباف خانه ها یورش اوردند و جوانها را همچون مجرم دستگیر کرده، می بردند. به کجا و چرا؟ این چیزی بود که وقتی راه آهن را دیدم بطور مختصر دانستم: مقصد بهشهر است. 
در آنجا اولین کارخانه پارچه بافی و نساجی ماشینی توسط آلمانی ها تاسیس شده بود و سخت نیاز به کارگر ماهر بافنده داشتند. هیچ کس جز شعربافان کاشان قادر به این کار نبود. رضا شاه که سواد چندانی نداشت و هر کاری را با فرمان و به سبک ژاندارم و قزاق پیش می برد، خواسته بود صنعتی کردن کشورش را هم آمیخته با زور نظامی گری به سرانجام برساند. 
وقتی بعد از چند شبانه روز وارد بهشهر شدیم یکراست به کارخانه رفتیم. 
مبهوت از این همه پیشرفت، دیدم آنچه ما در زیر زمینهای خاکی در شهر خود با دستگاههای چوبی و با نیروی بازو و پاهای خود به حرکت در می اوریم، در اینجا بهترش پیاده شده بود و با نیروی برق بصورت خودکار پارچه می بافت. ماکو، دفتین، چله، چوب ضربه، مضراب و نخهای (بقول ما)فنتازی یا همان فانتزی (ابریشم مصنوعی)همه مانند شعربافی خودمان بود. فقط باید در اینجا گره ها را به طریقی دیگر بزنیم تا براحتی از داخل ماکو رد شود. نام این نوع گره را همنام با مبتکرانش یعنی گره آلمانی گذاشته بودیم. 
مهندس آلمانی اصرار داشت که گره دیگری در کار نباشد و من که جو محیط گرفته بودم، بلد نمی شدم. انگار خنگ شده بودم. ناگهان یک سیلی محکم از طرف مهندس آلمانی به گوشم نواخته شد. 
به محض این سیلی فورا گره را زدم!! مرد آلمانی خوشحال دستی به علامت تایید وتشویق به شانه ام زد و رفت سراغ بقیه. گویا این سیلی که من به نمایندگی از بقیه شاگردان خوردم، کار خود را کرده بود و همه گره را یاد گرفتند.
فراری هایی که در جنگل ها گم شدند
اما نارضایتی و فکر فرار لحظه‌ای همشهریان را رها نمی کرد بچه های زرنگ تر پیشقراولان فرار بودند. بیشتر هم موفق می شدند اما بعضی هم بودند که راه را اشتباه رفته در جنگل‌های شمال کشور گرفتار باتلاق ها شده یا گم شده و حتی جان می دادند.
چرا فرار؟ مگر بیگاری بود و پول در کار نبود؟
این سوالی بود که پدربزرگ لحظه‌ای در مقابلش سکوت کرد و بعد گفت: چرا اتفاقاً پول خوبی هم می دادند. پولی که در کاشان خوابش را هم نمی دیدیم کم کم آلمانی ها و متصدیان کارخانه حساسیتی هم به فرار ما نداشتند چرا که نیروی کار جدید کرور کرور می آمدند.
کار استارت خورده بود و این نیروها آموزش می دیدند ولی چرا فرار؟
با همه اینها باز هم فرار را بر قرار ترجیح می دادیم. البته من نیازی به فرار نمی دیدم به پدربزرگ می گویم شاید به همین دلیل ژنتیکی همشهریان است که هنوز هم بافنده های فرش ماشینی حاضر به کار در شهرهای دیگر نیستند. پدربزرگ می‌گوید: شایعات دیگری هم بود. می‌گفتند اینجا شمال است باید برنج خورد اگر کسی نان مصرف کند ثقل هاضمه می گیرد و درجا می میرد. دلیل دیگرش اجباری بودن کار بود.
در آن زمان مردم به دولت به چشم دیگری می‌نگریستند اربابی زورگو، قوی و البته بی رحم. بیشتر مردم نان دولت را حلال و آدم دولت را حلال خور نمی‌دانستند. ضرب المثلی بود به این مضمون که حکم دولت است و مرگ مفاجات!!
پدرم می‌گفت سرم را تخماق آشپز بشکند بهتر است تا دیوانسالاران بشناسند(سرشناس نباشم) هم او بود که وقتی به آموزش و پرورش نوین دعوت شد با اینکه معلم قابلی بود پاسخ رد داد. می گفت دو شمش طلا در کنار بدنم است(دست ها) با آنها شعر بافی می کنم تا از نان دولت بی نیاز باشم.
با همه این ها اشکال اصلی از جای دیگری آب می‌خورد. از کجا؟ (باز هم لحظه ای درنگ) می گوید: حقیقت این بود که ما بچه های مادر بودیم. به قول شما بچه ننه. باید فرزند پدر بود. 
عاقبت کار به کجا کشید؟ 
هیچ! اگر دراز مدتش را بخواهی بدانی باید اذعان کنم کشور در راه صنعتی شدن قدم گذاشت و امروز شما میوه آن را می چینید. اما آن روز و وجود همین کارخانه ها که آلمانی‌ها مبدع و مبتکر آن بودند بهانه متفقین شد و شد آن روزهایی که من باز هم درگیر آن در پادگان ها بودم.  
پس از لحظه ای سکوت پدربزرگ نگاهی عمیق به من انداخت و گفت: باز هم می خواهی بشنوی؟ اینجایش دیگر تاریخ یک کشور است فکر نمی‌کنی در روزنامه بنویسید به تو ایراد بگیرند؟!  گفتم اگر راست بگویی نه،  چرا ایراد بگیرند؟  
دوباره گفت خیلی پررویی پسر، مردم از خواندن طولانی مطالب و اراجیف تو خسته می شوند من هم که می گویم خسته می شوم می خواهم بخوابم حالا برو بگذار برای فرصتی دیگر. 
سپس روی تختش دراز کشید و به خواب رفت در حالی که خاطرات یک قرن گذشته را در ذهنش مرور می کرد انگار همه چیز دیروز اتفاق افتاده در صورتی که یادش نبود دیروز چه خورده است. 
با بخواب رفتن پدر بزرگ و طولانی شدن مطلب، من نیز مجبورم خوانندگان عزیز را به فرصت و شماره ای دیگر از نشریه حواله دهم.
 

مسعود قرائتی
توسط: مسعود قرائتی 1399/08/25
ارسال نظر

نظرات

مشاهده تمام نظرات

ارسال یک نظر

اخبار آی تی

  • روبات روسی به فضا می رود

    روبات روسی به فضا می رود

    نخستین نمونه روبات شرکت دولتی «روس کاسموس» پیمانکار این طرح علمی و فضایی، قرار است سال 2019 برای آزمایش آماده شود. براساس برنامه ریزی صورت گرفته، روبات ویژه که انتظار می رود سال 2021 به ایستگاه فضایی بین المللی منتقل شود، توان انجام امور مختلف از جمله راهپیمایی و هدایت فضاپیمای باری بدون سرنشین را هم خواهد داشت.

    مشاهده مقاله
  • این پهپاد مین های زمینی را شناسایی و منفجر می کند

    این پهپاد مین های زمینی را شناسایی و منفجر می کند

    شاید زمانی که بسیاری از هم سن و سال های مسعود حسنی مشغول ساخت خانه های لگویی خود بودند، این جوان افغانستانی در فکر تکمیل اختراعی بود که در نهایت به نخستین نمونه اولیه پهپادهای یابنده و منفجر کننده مین های زمینی تبدیل شد. درادامه با تک شات همراه باشید

    مشاهده مقاله
  • به زودی ضربان قلب شما پسورد شما می‌شود

    به زودی ضربان قلب شما پسورد شما می‌شود

    به گفته محققین ضربان قلب شما می‌تواند جایگزین پسورد شما هنگام استفاده از لوازم الکترونیکی باشد.  محققان دانشگاه Binghamton راهی جهت حفاظت از سوابق سلامت جسمانی افراد را باستفاده از ضربان قلب افراد یافته‌اند

    مشاهده مقاله
  • لنزهای چشمی دوربین دار در راهند

    لنزهای چشمی دوربین دار در راهند

    سال‌هاست که محققان روی تلفیق سخت افزارهای کامپیوتری و لنزهای چشمی کار می‌کنند. اولین دستاورد در این زمینه نیز مربوط به تیم دانشگاه واشنگنتن در شهر سیاتل است که موفق شده‌اند نمونه اولیه یک مدار الکتریکی،یک دریافت کننده امواج رادیویی

    مشاهده مقاله
  • خرید با شارژ ایرانسل از «کافه بازار»

    خرید با شارژ ایرانسل از «کافه بازار»

    خرید نرم‌افزارهای موبایلی با شارژ ایرانسل در «کافه بازار» امکان‌پذیر شد.

    مشاهده مقاله

عضویت در خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه کافی است نام و ایمیل خود را وارد کنید


👍 خبرنامه مردم سیلک

خبرنامه مردم شهرستان کاشان