در سایه سار خاطرات آن سال های داغ(قسمت 2) از شمال تا جنوب؛ در جستجوی نان

در سایه سار خاطرات آن سال های داغ(قسمت 2) از شمال تا جنوب؛ در جستجوی نان

احمد قرائتی/ بالاخره آن تابستان کذایی همراه با حوادث خوب و بدش گذشت و نسیم پاییزی شعله‌های سرکش تابستان را همراه با التهابات درونی و برونی ام خاموش می کرد. 
مدارس و دانشگاه ها باز شده بود و هر کس به دنبال کار خودش می رفت . من هم به فکر افتادم ضمن ادامه تحصیل هفته ای چند ساعت تدریس (حق التدریسی )پیدا کنم نمی دانم به راهنمایی چه کسی به ورامین رفتم. آنهم به یک دبیرستانی که فقط رشته تجربی داشت. مدیر آن پیرمردی بود که هم ضعف چشمی داشت و هم شنوایی و به همین علت معروف بود به کرپور!!
 به محض معرفی خودم روی جدول ساعات خالی خم شد و چند تا کلاس زبان برای سال های اول و دوم انتخاب کرد ،بدون اینکه بداند من چه کاره هستم و رشته تحصیلی من چیست.؟بعد از چند روز حسینی یکی از دوستان هم دوره که وضعیت مشابه من داشت مرا تا آنجا همراهی کرد و مشغول شدم. 
علاوه بر آن در یک دبیرستان دیگر که  رشته خدمات بود و همه شاگردان آن از نخاله ها و واماندگان رشته های ریاضی و تجربی بودند، ساعاتی نصیبم شد. بر من معلوم شد که منطقه ورامین اوضاع خاصی دارد.اول اینکه اکثر جمعیت آن را چند فامیل تشکیل می داد. مثل تاجیک که در هر کلاس چندتا محصل به این نام وجود داشت. دوم اینکه مردمی شرور و جنگی و عشق لاتی بودند. 
روشن است که اطلاق صفتی خاص به مردم یک منطقه و تعمیم آن به همه ، کاری کاملاً غیر علمی و ناصحیح است. برایم جای تعجب بود که دانش آموزی در کلاس دوم یا سوم دبیرستان وجود داشت که حتی نام خود را به زبان انگلیسی نمی توانست بنویسد. اکثر این دانش آموزان بر مبنای روابط قبیله‌ای و خونی به سال بالاتر انتقال یافته بودند.بدیهی است که درس دادن در چنین محیطی عذابی الیم بود.ولی من جوان بودم و سرحال.
 کم‌کم کارم رسید به دو روز در هفته، و هر روز ۱۰ ساعت تدریس.چون کلاس های شبانه هم اضافه شد. من نمی‌توانستم هر روز ظهر به تهران بروم و برای ساعت ۴ یا ۵ بعد از ظهر دوباره به ورامین برگردم. از این رو در اتاق فراش مدرسه و زیر کرسی او اطراق کردم. 
جالب است که او شاگرد دوره شبانه خودم بود که برای ارتقاء شغلی می‌خواست دیپلم بگیرد. من هم برای جبران سرویسی که به من می داد سوالات امتحان را با جواب هایش در اختیار او می گذاشتم. اولین حقوقی که بابت تدریس گرفتم ،یکی از آموزگاران قدیمی و شریف مدرسه گفت: این حلال ترین پولی است که در عمرت گرفته ای. و حقیقتاً هم که پولی بسیار با برکت بود.
بد نیست اتفاق جالبی را برایتان تعریف کنم: یک روز وقتی در کلاس رشته خدمات مشغول صرف انرژی بودم، یکی از دانش آموزان بد خلق و مدعی لاتی در حیاط مدرسه شروع کرد به ادا و اطوار در آوردن در مقابل پنجره کلاس و خنداندن بچه ها.  به او تذکر دادم که از جلوی پنجره کنار برود .ولی گوش نداد .تا اینکه بالاخره زنگ خورد و همه بچه ها به حیاط رفتند.خیلی بهم برخورده بود. 
یک راست رفتم به حیاط و او را صدا کردم و آمد جلویم ایستاد. نمی دانم چه شد که در آنی دستم بالا رفت و چنان سیلی محکمی  به گوشش نواختم  که کف دستم تا چند ساعت گز گز  می شد. سیلی طوری چسبید که صدای آن را همه شنیدند. 
حالت تهاجمی گرفت ولی فوراً دفتردار جوان و تنومند آنجا مثل جوجه‌ او را در میان گرفت. فحاشی نکرد ولی خط و نشان کشید که یک چاقو به من خواهد زد .دو سه روزی را در معیت حسینی و چند دانش آموز هوادارم  تا ایستگاه مینی بوس میرفتم.
کم کم آبها از آسیاب افتاد . آن جوان عاصی هم نه تنها نقشه احتمالی اش را برای من پیاده نکرد،بلکه حتی ان سیلی حکیمانه کار خودش را کرده بود و طرف ارام و سربزیر به دبیرستان می آمد و میرفت. هر کجا هست برایش آرزوی خوشبختی و موفقیت دارم.
 حرف و حدیث در باب تنبیه بدنی فراوان است و امکان این که خوانندگان محترم آن حرکت را تقبیح کرده و مردود بدانند وجود دارد. ولی در نظر بگیرید که این واقعه مربوط به سال ۱۳۵۶  و اوضاع فرهنگی خاص آن منطقه است.
 بگذریم ،کم کمک شیپور انقلاب نواخته شد و همه چیز میل به تغییر یافت از جمله تعطیلی کلاس ها. حالا آنچه من و امثال من  زمین گذاشته بودیم مردم به دست گرفته ،آنهم در نهایت شدت و حدت تمام.
 اگر چند سال قبل  خواندن یک یا چند کتاب یا جزوه گوشه دار برای رژیم شاه ، چند سال حبس و شکنجه به دنبال داشت حالا جمله مرگ بر شاه  بر زبان ها جاری و بر دیوارهای شهر نقش می بست. من از دیدن این صحنه ها ،هم شاد و هم مبهوت شده بودم چیزی در وجودم تغییر یافته بود.
در بیرون از آن نیز مسائل متاهلی و میل به زندگی خانوادگی و به عبارتی اجبار اینگونه زندگی ، خبر از تغییر می داد.بعد از بهمن ۵۷ دوباره غم نان و جستجوی کار این بار در هیبتی عظیم و جدی تر نمایان می  گشت. علاقه فراوانی به تدریس و کار فرهنگی داشتم. برای سال تحصیلی بعد همراه با یکی از دوستان دوره دبیرستان از کاشان به طرف بندرعباس به راه افتادیم و در تمام ادارات آموزش و پرورش بین راه جهت استخدام فرم پر کردیم اردستان، یزد، کرمان و بندرعباس. اینقدر پرانرژی بودیم که حاضر شدیم در روستاهای بندرعباس آن زمان  خدمت کنیم. 
جایی که آخر خط همه چیز  و همه کس است. جهت مصاحبه به مرکز تهران معرفی شدیم . دو نفر جوان تر از خودم پشت میزی نشسته بودند و سوال و جواب میکردند .  این را هم بگویم که آن زمان هر کس می توانست نامه ای  از پیش نماز مسجد و یا شورای محل و یا دیگر نهادها تهیه کند قبول می شد.
پرسیدند سربازی رفته ای ؟ گفتم نه ولی معافیت دارم .پرسیدند از چه نوعی؟ فکر نمی‌کردم  این بار دیگر به مخمصه بیفتم. آخر ما انقلابیون پیش از انقلاب بودیم که حالا امتیازی نیز داریم یا حداقل باید داشته باشیم.در همین افکار بودم که سکوت سنگینی بین ما حاکم شد. گفت: اگر نمی خواهی نگو! تا اینکه بالاخره به حرف آمدم گفتم: می گویم! من به دلیل ارتکاب جرم از درجه جنایی درجه دو از خدمت زیر پرچم شاهنشاهی محروم شده ام. 
درد سرتان ندهم با هم معامله مان نشد و رد شدم . بنا بر همان دلیلی که قبل از انقلاب فکر کردم رد شوم . هنوز زمان لازم بود تا هیئت های گزینش  به دستور امام خمینی ره منحل گردد.
  بد نیست که یک نمونه از این جنس موفقیت ها !! را هم که مربوط به قبل از وقوع انقلاب است برایتان بنویسم.سه یا چهار ماه  به بهمن ۵۷ مانده بود. چند بانک را ردیف کردم و جهت استخدام به آنها مراجعه نمودم. یکی از آنها به نام بانک ایران و هلند تحویل گرفت. چند دقیقه‌ای از ورودم گذشته بود که مدیر استخدام گفت بنشین و امتحان بده .البته من برای بالا بردن احتمال قبولی نگفتم که دانشجو هستم  بلکه خود را دیپلمه معرفی کردم. 
سوالات برایم خیلی ساده بودند به خصوص متن زبان انگلیسی که مورد توجه مدیر قرار گرفت. چند جمله‌ای هم مکالمه انگلیسی رد و بدل شد. چون مبلغی که یادم نیست به خاطر آن به حقوقم اضافه کرد و کاغذی به دستم داد که مدارک لازم روی آن نوشته شده بود. همه آنها سهل الوصول بود الا یک مورد و آن هم:" عدم سوء پیشینه" بود.

احمد قرائتی
توسط: احمد قرائتی 1398/06/10
ارسال نظر

نظرات

مشاهده تمام نظرات

ارسال یک نظر

اخبار آی تی

  • روبات روسی به فضا می رود

    روبات روسی به فضا می رود

    نخستین نمونه روبات شرکت دولتی «روس کاسموس» پیمانکار این طرح علمی و فضایی، قرار است سال 2019 برای آزمایش آماده شود. براساس برنامه ریزی صورت گرفته، روبات ویژه که انتظار می رود سال 2021 به ایستگاه فضایی بین المللی منتقل شود، توان انجام امور مختلف از جمله راهپیمایی و هدایت فضاپیمای باری بدون سرنشین را هم خواهد داشت.

    مشاهده مقاله
  • این پهپاد مین های زمینی را شناسایی و منفجر می کند

    این پهپاد مین های زمینی را شناسایی و منفجر می کند

    شاید زمانی که بسیاری از هم سن و سال های مسعود حسنی مشغول ساخت خانه های لگویی خود بودند، این جوان افغانستانی در فکر تکمیل اختراعی بود که در نهایت به نخستین نمونه اولیه پهپادهای یابنده و منفجر کننده مین های زمینی تبدیل شد. درادامه با تک شات همراه باشید

    مشاهده مقاله
  • به زودی ضربان قلب شما پسورد شما می‌شود

    به زودی ضربان قلب شما پسورد شما می‌شود

    به گفته محققین ضربان قلب شما می‌تواند جایگزین پسورد شما هنگام استفاده از لوازم الکترونیکی باشد.  محققان دانشگاه Binghamton راهی جهت حفاظت از سوابق سلامت جسمانی افراد را باستفاده از ضربان قلب افراد یافته‌اند

    مشاهده مقاله
  • لنزهای چشمی دوربین دار در راهند

    لنزهای چشمی دوربین دار در راهند

    سال‌هاست که محققان روی تلفیق سخت افزارهای کامپیوتری و لنزهای چشمی کار می‌کنند. اولین دستاورد در این زمینه نیز مربوط به تیم دانشگاه واشنگنتن در شهر سیاتل است که موفق شده‌اند نمونه اولیه یک مدار الکتریکی،یک دریافت کننده امواج رادیویی

    مشاهده مقاله
  • خرید با شارژ ایرانسل از «کافه بازار»

    خرید با شارژ ایرانسل از «کافه بازار»

    خرید نرم‌افزارهای موبایلی با شارژ ایرانسل در «کافه بازار» امکان‌پذیر شد.

    مشاهده مقاله

عضویت در خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه کافی است نام و ایمیل خود را وارد کنید


👍 خبرنامه مردم سیلک

خبرنامه مردم شهرستان کاشان