مسعود دهقانی: بازگردیم به کاشان , پس از رفتن سردار به تهران نایب حسین که با نیروهای خود در فرح اباد استقرار یافته بود مراقب اردوی سیار ژاندارمری و در انتظار نتیجه مذاکرات سردار و وثوق الدوله بود و منظما به وسیله تلگراف و نامه ارتباط خود را با سردار حفظ میکرد
در هفته اخر ماه بر اثر قطع ارتباط تلگرافی و وپستی او و سردار بر نگرانی او افزود و چون خبردار شد که تلگرافچی کاشان به دستور مقامات انگلیسی بر خلاف وجدان حرفه ای از مخابره تلگراف های اخیر او خودداری کرده است به خشم افتاد و امر به بریدن یکی از دو گوش او کرد
در روز 26 ذیعقده دو چابکسر زبده برای خبرگیری از احوالات سردار به تهران حرکت کردند اما پیش از بازگشت ان دو بر اثر خبرهایی که جاسوسان نایبی درباره نقل و انتقال های محرمانه نیروهای دولتی در حوالی قم و سلطان اباد و اردستان و اصفهان و نایین و یزد به او رساندند به وخامت اوضاع پی برد به گواهی یار امیر که خود در کنار نایب حسین بوده است نایب حسین با سرکرده واحدهای نایبی کاشان به شور نشست شورا حمله نیروهای دولتی به نایبیان را متحمل یافت و برای مقابله با ان حادثه احتمالی سه پیشنهاد کرد; پیشدستی و شبیهخون به اردوی سیار استقرار در دژ کهرشاهی و دفاع در برابر هجوم اردوی سیار, و عقب نشینی در برابر پیشروی احتمالی اردوی سیار تا زمانی که خبرهای مطمعنی به سردار برسد
ژاندارم ها پس از انکه در فرح اباد با پایگاهای تخلیه شده و مخزن های منفجرشده روبرو شدند سخت به خشم افتادند و شتابانه با توپ و زره پوش در پی نایبیان به حرکت افتادند مقارن این حمله ها به دستور دولت, خبر دستگیری سردار و ملازمان او و سپس خبر قتل سردار به مردم کاشان اعلام و حکومت نظامی به ریاست سلطان مغیث الدوله در ان شهر برقرار شد
نایبیان به هدایت نایب حسین دست به حیله های جنگی گوناگون زدند مثلا برای جلو گیری اسب ها و قاطر های ژاندارم ها با منفجر کردن صخره ها راه های عبور را میبستند پاهای نایب حسین که به شیوه دیرین او به هنگام خواب بر دیواره صخره تکیه داشتند از صدای گام های انان بر زمین افتادند و اورا از خواب بیدار کردند پس تفنگ خود را به دست گرفت و از جا برخواست اما رشیدالسلصان که اورا از دور میپایید پیش امد و توضیح داد که چندتن را برای جلوگیری از رسیدن دشمنان به میعادگاه روانه کرده و خوب است نایب حسین تا بازگشت انان کمی دیگر استراحت کند نایب حسین از سخن او قانع شد ولی چون به سحرخیزی عادت داشت به جای خابیدن پشت بر سنگی داد و در انتظار بیدار شدن فرزندانش نشست
قریب نیم ساعت بعداز رفتن افراد ,توطعه گران سه گانه موقع را برای قتل پیرمرد خسته و دو نوجوان خفته مناسب دیدن اما چون جرات مواجهه شدن با نایب حسین را در خود نمی دیدند از صخره ای که تقریبا در پنجاه متری مقابل محل استراحت نایب حسین و فرزندانش قرار داشت بالا رفتند و ناگهان انان را به گلوله بستند و پس از انکه تیر خوردگان در خون غلتیدن محتاطانه به خورجین کوچک نایب حسین را که خزانه بسیار او به شمار میرفت از کنار او برداشتند و بعداز دور انداختن صلاح های انان سراسیمه متواری شدند گلوله گردن نایب را خراشیده و دست اورا مجروح کرده بود
با این وصف وضع بهتر از دو فرزندانش بود دست یارامیر اسیب سخت دیده و شکم و سفیدران یاررضا زخمی کاری برداشته بود.
ژاندارم ها بدون اعتنا به خونریزی سه مجروح, انان را با خشونتی ناشی از ترس وخشم از صخره ها به زیر بردند دست زخمی نایب را از پشت بستند و اور بر یک قاطر نشاندند دو جوان بدحال را در دو جعبه که به صورت پالکی از طرفین قاطر دیگری اویخته شده بود نهادند و با عجله به راه افتادند
اردوی سیار واقع در کارونسرای وزیر همایون که مجاورت میدان دروازه دولت قرار داشت برپاشده بود
ولی با انکه ژاندارمری همه بزرگان شهر را برای شرکت در جشن دعوت کرده بود و مردم ساده را با تهدید, برای حضور در میدان دروازه دولت فرا خوانده بود در پایان مجلس نایب حسین از حاضران خداحافظی کرد و با صدای بلند خطاب به دشمنان خود اظهار داشت که به گمان عموم مردم, جزای اعمال انسان با خداست ولی شکی نیست که زبان خلق تازیانه خداست بگذارید اب ها از اسیاب بیفتد انوقت اسم خودتان را از مردم بپرسید خواهند گفت دریغ از سگ, اینک به سخن خود خاتمه داد و افسران ژاندارم اورا از مجلس جشن بیرون بردند.
دستور از تهران به کاشان رسید که هرچه زودتر نایب حسین را تحت الحفظ با ماشین به تهران بفرستید اسیران را به مقرر ژاندارمری در باغ شاه تهران رساندند
روز بازجویی فرا رسید و نایب را نزد وثوق الدوله بردند و انگاه اطرافیان وثوق الدوله در مورد اسلحه خانه ها واسناد نهانی و اموال سران نایبی اورا به باد سوال گرفتند بدیهی است که پاسخ های نایب حسین حاظران را خرسند نگردانید
فقط نایب در یک جمله به انان گفت اگر لازم باشد جای یکی از گنجینه هارا به شما خواهم گفت تا در خماری 999 گنجینه دیگر بمانید و دیگ طمعتان به جوش اید و جگرتان بسوزد و اینک فردای انروز در میان هیاهوی جماعت تماشاگران به طرف دار رفت با کمال خونسردی که انگار مرگی در جلو نیست با تکان دادن سر به مردم پاسخ پرمعنایی می دهد و با متانت تمام بالای چهارپایه می رود و می گوید یک روز سالار و سردار, امروز هم سر دار, در همین حین که یکی از از ژاندارم ها می خواست به نایب نزدیک شود تا گیوه های اورا از پا بیرون بکشد نایب با پای راست خود میزند به چشم او و اورا پرت می کند و به او میگوید من هنوز نمرده ام و اینک او بالای دار می رود و دستگاه وثوق الدوله همچنان که سردار را محکوم به مرگ کرد نایب حسین را که در سن صدسالگی به سر میبرد تسلیم دار کرد و برای همیشه پرونده سران نایبی بسته شد
برخی از کاشانیان ساکن تهران که میخاستند قبه هایی از شیر سنگی بر مزار نایب حسین بگذارند از طرف ژاندارم ها بازداشت شدند و مجسمه های شیر را هم از روی گور ها برداشتند و اینکه چون کنترل گورستان بزرگ چهارده معصوم یعنی محل دفن نایب حسین و پهلوان رضا به اسانی ممکن نبود نشانه های گورهای ان دورا پاک کردند و شهرت دادند که انان دو نیز در باغ طوطی به خاک سپرده شده اند. پایان
رسانه های اجتماعی
به اشتراک گذاری مقاله
توسط: مسعود دهقانی
1397/01/16